|
خاطرات و مسایل اجتماعی روز |
با سلام به دوستان وبلاگی خوبم. خیلی دلم براتون تنگ شده بود. ولی خب پیری و هزار جور مشکل جسمیJ))
راستش به توصیه دکتر که باید به دستم استراحت می دادم دیگه کلا لپ تاپ رو جمع کردم و گذاشتم کنار که نبینمش و بخوام وسوسه بشم برای ترجمه و تایپ و کارای سایت... کارهای خونه رو هم یه خانم مهربون اومد کمکم و بهرحال امسال هم عید سر رسید و تعطیلات بی مزه ش هم . چون ما که همش خونه بودیم و نرفتیم سفر به خاطر شرایط کرونایی و بی خیالی مسئولین ... مدیریت فشل شون باعث شد که امسال هم اینطوری شروع بشه. گرچه بسیاری از ملت همیشه در صحنه دیگه دلشون طاقت نیاورد و به سبک قدیم سفرهای نوروزی شون رو انجام دادن! ولی خب باعث شدن که رقم فوتی ها مجدد سه رقمی بشه. جز جیگر بزنه این کرونا که زندگی نذاشته برامون...
پسرم مدام دنبال این هست که دعوتنامه بده و مارو بکشونه اونور آب. از ما گفتن که تو شرایط حاضر نمیشه اقدام کرد. هم بخاطر دخترم که سخت تر بهش ویزا می دن و همه کرونا. می گه حالا تا شما اقدام کنین چند ماهی طول می کشه و تا اون موقع اوکی میشه باز. هربار هم زنگ می زنه که حداقل مامان رو بفرستین بیاد یه مدت من دلم خیلی تنگ شده. باباش میگه بخاطر دستپختش دلتنگی یا نه واقعا دلتنگ خودش؟ ایشون هم در جواب میگه هر دوشJ)
گردنم خداروشکر خیلی بهتره ولی خب مشکلات تنگی تونل کارپال یه کم اذیتم می کنه. اونم دکتر گفت در حد میدل هست اما باید رعایت کنی که به جراحی نرسه. فعلا جراحی لازم نداره ولی باید باهاش کنار بیای و درمان دارویی داشته باشی...
تاکید زیاد آب و آب و آب و آب و آب بخور! همسرهم : دیدی من چقدر بهت می گم آب بخور! منم که معتاد به چای! ولی دیگه شیشه پر می کنم همراه با تخم شربتی که مفید هست نوش می کنم.
امسال ولی اهل خونه یادشون بود برام کادوی تولد بگیرن ! آخه نه اینکه اول فروردین هست وپارسال هم کرونا همه رو غافلگیر کرد... همه جا تعطیل شدن و همسر می گفت بخاطر قرنطینه و کرونا نمیشه جایی رفت...
اما امسال یه سرویس طلای سبک . فکر نکنین حالا خیلی سنگین و گران! نه کلا که دوست ندارم اونطوری . ولی ظریف و قشنگه. پسرم هم از اونور به دخترم زحمت تهیه کادوش رو داد وهزینه رو براش واریز کرد... یه جفت کفش خوشگل که از درسا تو سایت دیده بود برام سفارش داد. محصولات درسا هم که بسیار گران. والله راضی نبودم اصلا به این مخارج... دخترم هم که یه کرم صورت که لیفت کننده هم هست گرفت و خوشحالم کرد. خلاصه که امسال واقعا برام جبران کردنJ)
حالا بذارین خاطره م رو از " درسا " بگم براتون: زمانی که پسرم دانشجو بود و تو یه شرکت مهندسی بصورت پاره وقت مشغول کار بود، بهش یه بُن داده بودن به مبلغ 50 هزار تومان بابت خرید از درسا! اون موقع البته این مبلغ کم هم نبود. خلاصه به من پیشنهاد داد که مامان بریم من که چیزی از اونجا نمی خوام شما خرید کن. وقتی رفتیم من یه کیف انتخاب کردم و غافل از قیمت های بالای این برند! کیف قشنگی بود مشکی و مجلسی به قیمت 300 هزارتومان. که باز برای خودش اون زمان قابل توجه بود. یعنی اگر به خودم بود هرگز کیفی با این قیمت نمی خریدم... ولی اونجا تو رودرواسی برش داشتم و مابقی رو خودم پرداختم. زدیم بیرون پسرم گفت فقط 50 تومن رو به حسابم بریز! من: ))) خلاصه خساست به دلیل کم بودن حقوق ناچیزش بخاطر پاره وقت کار کردن و دانشجو بودن... البته که باید بگم یک مردادی اصیل هم نیستJ چون من هرچی مردادی اطرافم دیدم واقعا دست و دلباز هست. از جمله همسرم. شوهرخواهرم. خواهرزاده همسر. اصن منو همیشه دق میده بابت اینکه اگر چیزی برام خریده حتما پولش رو حساب کنه و هی تعارف که چیزی نشده و اینا. ولی پسرم اصلا مردادی اصیلی نیست ... حالا در پست های بعدی از این خسیس بودنش بیشتر براتون خاطره خواهم نوشت...
بیش از این سرتون رو درد نمیارم. به امید اینکه بهتر بشم و پست های بیشتری براتون بذارم.