خاطرات و مسایل اجتماعی روز

راستش لپ تاپ جدیدم بعد این چند ماه مشکل پیدا کرد! کیبورد جدا که پسرم گرفته بود بهش متصل نمی شد! تازه موقع تایپ هم همش بالا پایین می شد خطوط! خیلی رو اعصابم بود... پسرم سرش شلوغ بود تو تعطیلات کریسمسی اونور... نشد با anydesk  کاری انجام بده :// خلاصه که به یکی از دوستاش که هم دانشکده ای بودن و بچه خوبی بود گفتم ... طفلی اومد و مشکل رو گفتم و فرداش درست کرد و آورد... هروخ دوستان پسرم رو می بینم حس غریبی بهم دست می ده که چرا بچه من باید ازم دور باشه. واقعا این دوستاش رو می بینم خیلی بیشتر براش دلتنگ می شم! واااااااای نمی دونین چطوری دلم کنده میشه و حس دلتنگیم چقدر شدید میشه . الان که دارم اینارو می نویسم فقط دارم اشک می ریزم...

نخواستم ناراحتتون کنم ولی یه دفه این حس اومد...

بهرحال اومدم کار کنم دیدم طفلی ویندوز عوض کرده و اوکی شده و کیبورد متصل شده و عالی... ولی خب موس بازم وصل نبود می رفتم تو بخش اد دیوایس بازم درست نمی شد. خلاصه رو اینترنت کمی راجع بهش خوندم و بالاخره کشف کردم و فعالش کردمJ. بهرحال نباید از مادری که تازه 30 سالگی میره دانشگاه و خودش رو می کشه تا اینجا توقع بیشتری داشته باشین...

هرگز اون روز رو یادم نمیره که بعد لیسانس استادم از من دعوت به کار کرده بود توی یه موسسه مطالعاتی انرژی که برای کار ترجمه مشغول بشم. گردنم کج کردم و بهش گفتم استاد من کار ترجمه دوس دارم و می دونم که اقتصادی کار سختیه ... استادم گفت من کمکت می کنم که با مباحث انرژی آشنا بشی... ولی تو مترجم خوبی هستی و بهت ایمان دارم واسه همین بهت پیشنهاد کار دادم پس نگران نباش. بعدش برام توضیح داد که paperless  کار می کنیم و نیازی نیست روی کاغذ بیاری. همینجا روی دسک تاب درجا ترجمه کن هم سریعتره و هم ساده تر... منم با ناامیدی گفتم دکتر من ترجمه و تایپ بلدم ولی از کامپیوتر سر درنمیارم! خندید و گفت روشن و خاموش کردنش رو که بلدی ؟ با خنده گفتم اونو دختر کوچولوم هم بلده دکترJ گفت نگران نباش دخترم کم کم یاد می گیری ... همون شد و از ریزترین چیزها ازش می پرسیدم و ایشون با حوصله همه رو یادم می داد... واقعا هرجا هست امیدوارم سالم باشه و موفق. بهترین استاد دوران لیسانس بود. جالبتر اینکه بچه های دانشکده از سختگیری ایشون به عذاب بودن و به شدت می ترسیدن ازش! ولی من بچه درسخونی بودم و ایشون هم ارادت داشتن بهم خداروشکر. حتی دوستام می گفتن تو چطور با این بداخلاق کار می کنی؟ منم می گفتم اصلا ایشون بداخلاق نیست! خیلی هم مرد مهربون و باسوادی هست. خلاصه دیشب که با این چالش متصل نشدن موس به لپ تاپم مواجه شدم عجیب یادش افتادم... با خودم می گفتم منی که هیچی از کامپیوتر نمی دونستم بازم خوبه کارام خودم انجام می دم. چقدر اکسل یاد گرفتم. خلاصه خوشحال شدم که عمرم به بطالت نگذشته و یه چیزایی یاد گرفتم... خدایا ازت ممنونم.


برچسب‌ها:
لپ تاپ, استاد, ترجمه, موس
+ سه شنبه دهم دی ۱۳۹۸2 PM نیلو گلکار |

 تازه از کارای آشپزخونه فارغ شدم، یه لیوان چای تازه دم برای خودم ریختم. گلدونها رو نگاه می کنم که وقتی آبشون دادم و اسپری کردم چه ترو تازه شدن... موزیک ملایم برای خودش می نوازه. بخور آب سرد هم روشنه. کلا با دیدن بخار آب حال می کنم. یه آرامش خاصی بهم می ده و بهم نوید سکون می ده و می گه همه چیز سر جاشه.

دخترم مشغول تلفن هست تو اتاقش. سراسیمه میاد می گه مامی لب تاپت رو بده می خوام سایت دانشگاه رو چک کنم دوستم می گفت یکی دیگه از نمره ها اومد. ابروم رو می ندازم بالا که مگه خودت سیستم نداری. می گه نمی دونم چه مرگش شده رو اون باز نمیشه این سایت کوفتی...

با استرس تمام مشغول می شه و تند تند تعریف می کنه که این استاده گند زده!!! می گم شما یا استاد؟ می گه من تلاشم رو کردم ولی این مرتیکه یه چیزش می شد! تند تند رو دکمه های کیبورد می زنه و همیشه جای حرف " پ" روی لب تاپ من گم می کنه و می پرسه کدوم بود؟

وقتی سایت باز میشه با تعجب چشمای گشاد شده ش رو می بینم... می گه وااااااای آخه 12 حق من بود. پشت بندش چند تا بد و بیراه نثار استاد نگون بخت می کنه...

فاز نصیحت برمی دارم و می گم به استاد بدبخت چه ربطی داره خب؟ می گه مامی تو چیزی راجع بهش نمی دونی پس ولش کن...

کنجکاو می شم که نه بگو می خوام بدونم و اگه اشکال از طرف استاد هست کمکت کنم. من من می کنه. می گه خب ناراحت نشی ها واسه من اتفاقی نیفتاده ولی منم البته همین الان فهمیدم. رنگش می پره و صداش هم می لرزه... می گم خب بگو جونم رو گرفتی...

می گه الان که با تلفن با دوستم صحبت می کردم می گفت این استاد یه مرد هرزه س!!!! می گم یعنی چی؟ می گه خب الان مریم داشت می گفت که وسطای ترم که بعد کلاس ازش سوال می پرسیده یه دفه جناب استاد هیجانی میشه و لپ مریم رو می کشه و دستش رو می ذاره روی شونه اون و می گه نگران نباش تو پاس میشی!!!

مرجان همکلاسی دیگه شون هم نقل می کنه که واسش یه پیامک داده که برق از کله دختره پریده و باورش نمیشه. خلاصه یه روز قبل کلاس بهش می گه فکر کنم اشتباه شده و همچین پیامکی واسه من اومده بود... استاد می گه نه عزیزم اشتباه نکردی ولی با جواب ندادنت ناامیدم کردی...

نسترن همکلاسی دیگه دخترم یه روز در طول ترم می خواسته به دختر من بگه این استاد یه هرزه س ولی دخترم سرش شلوغ بوده و می گه نسترن امروز جایی کار دارم و خیلی دیرم شده بعدا برام بگو و نسترن به کل یادش می ره...

در طول ترم دخترم دل خوشی از این مردک نداشت و حتی یه بار سر کلاس باهاش درگیری لفظی پیدا کرده بود اونم بخاطر سختگیری های مسخره ش. مثلا اگه از روی متن اشتباه بخونین دو نمره ازتون کم میشه و ... دخترم اعتراض می کنه که متن انگلیسی ناشناخته اونم یه متن تخصصی روانشناسی خب ممکنه لغاتی رو ندونیم و طبیعی است ولی استاد می گه خب نمره کم کردن منم طبیعی هست... دخترم هم کلا سرکلاسش با اخم حاضر می شده.

حالا معتقد بود که به خاطراینکه تحویلش نگرفتم اینطوری نمره داده وگرنه همین درس رو شماره یک توی ترم قبل 19 شده بودم ! یعنی من انقدر تو شماره 2 باید افت کنم!!

اعصابم بهم ریخت. گفتم خب به مدیر گروهتون انتقال بدین. البته اگه این استاد احمق برای تو مزاحمت ایجاد کرده بود الان شال و کلاه می کردم و می اومدم دانشگاه...

بهش می گم به دوستات بگو به مدیر گروه بگن این طرف چه جور آدمی هست. دخترم نیشخند می زنه می گه فکر می کنی نگفتن؟ الان همین رو به من توضیح دادن که مدیر گروه می گه من به سر ایشون قسم می خورم! درثانی بنده الان درگیر دفاع از تز دکترام هستم و فرصتی برای پرداختن به این امور ندارم!!!!!!!!!!

مادر یکی دیگه از دخترا گفته بذار نمره ای که بهت داده ثبت نهایی بشه و انتخاب واحد بکنی و بعدش برو دانشگاه به رفتار ناشایست استاد اعتراض کن که به نمره ت دست نزنه!!! می پرسم مگه بهش چند داده؟ می گه 17!!! می گم حقش بود می گه نه دیگه این همونه که لپش رو کشیده بود.... از مادر این همکلاسیش متعجب می شم که آیا نمره انقدر مهمه که تعرض جنسی به اصطلاح استاد رو زیر سبیلی رد کنی!

با خودم می گم تفکیک جنسیتی کردن مثلا! واسه یه عده دختر جوون یه استاد جوون و هرزه میارن... جالبتر اینه که این استاد گرامی توی دستگاه های دولتی بعنوان مترجم همزمان مشغول خدمت هست!!!

 


برچسب‌ها:
استاد, هم کلاسی, نمره, هرزه
+ یکشنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۴4 PM نیلو گلکار |